هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش ...
درباره ما

دیروز از هرچه بود گذشتیم و امروز از هرچه بودیم!! آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!! دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!! جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بوی می دهد!!
نویسندگان
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
طراح قالب
ثامن تم
دیگر امکانات

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


کد سیاه و سفید شدن عکس ها

بسم رب الشهداء و الصدیقین

آنانكه رفتند

سرود خوان و سر افراز رفتند

در آتش ، چون آب

بی هیچ هراسی

آنانكه رفتند

ستاره هایی بی افول بودند

كه از نگاهشان

فواره نور قد می كشید

از نفسهایشان

گل و پروانه می ریخت

آینه های شفاف معنویت بودند

و گلهای معطر تقوا

آنانكه رفتند...



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در چهار شنبه 27 اسفند 1393 |

سلام.

شاید بیشتر شماها قبلا خیلی از وصیت های شهدا رو خوندید و شنیدید بخصوص اونایی رو که درمورد حجاب بوده ولی اینجا بعضی هاشون یه جا جمع آوری شدن که خیلی خلاصه اما پرمعنا هستند.... بدونید که خوندن دوباره اش خالی از لطف نیست بخصوص برا خودتون نفستون و....

من که دلم نیومد اینجا نذارمش...

امیدوارم قدرت درک عمق این سخنان گهربار رو داشته باشیم...

 در ضمن اصراری هم نیست که همشو بخونید... تاجایی که حوصله تون کشید بخونید هم کفایت میکنه!

1)« خواهران ما در حالى كه چادر خود را محكم برگرفته ‏اند و خود را هم چون فاطمه و زینب حفظ می ‏كنند... هدف‏دار در جامعه حاضرشده ‏اند.»

(رییس جمهور شهید محمد على رجایى)

 

2)«اى خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهى چادر تو می ‏ترسد تاسرخى خون من.»

(شهید محمد حسن جعفرزاده)

 

3) «مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداكارى شما رشد پیدا كردم.»

(شهید غلامرضا عسگرى)

 

4)«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوى‏معنویت و صفا مى‏كشاند.»

(شهید على رضائیان)

 

5) «از خواهران گرامى خواهشمندم كه حجاب خود را حفظ كنند، زیرا كه‏حجاب خون‏بهاى شهیدان است.»

 (شهید على روحى نجفى)

 

6) «و تو اى خواهر دینى‏ام: چادر سیاهى كه تو را احاطه كرده است ازخون سرخ من كوبنده تر است.»

(شهید عبدالله محمودى)

 

7)«خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بى‏اعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»

(شهید على اصغر پور فرح آبادى) از اینکه خیلی خوشمون اومد

 

8)«به پهلوى شكسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم كه، حجاب را حجاب ‏را، حجاب را، رعایت كنید.».

(شهید حمید رستمى)

 

9) «خواهرم: حجاب تو مشت محكمى بر دهان منافقین و دشمنان اسلام مى زند.»

(شهید بهرام یادگارى)

 

10)«یك دختر نجیب باید باحجاب باشد.»

(شهید صادق مهدى پور)

 

11)«از تمامى خواهرانم مى‏خواهم كه حجاب این لباس رزم را حافظ باشند.»

(شهید سید محمد تقى میرغفوریان)

 

12)«خواهرم: از بى حجابى است اگر عمر گل كم است نهفته باش و همیشه گل باش.»

(شهید حمید رضا نظام)

 

13) «حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست»

(شهید محمد كریم غفرانى)

 

14) «خواهرم: محجوب باش و باتقوا، كه شمایید كه دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان مىكشید.»

«حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را مى بینى و دشمن تو را نمى بیند.»

 

(سردار شهید رحیم آنجفى)

 

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در چهار شنبه 27 اسفند 1393 |

چقدر سختهِ حال بچه ای نمی دونه با باش هم دوسش داره یا نه ؟ بابا جون سلام ! نمی دونم به سلامم جواب دادی یا با من قهری و دیگه دوستم نداری ؟

 

می دونی برای چی این این حرفها رو دارم برات می گم ؟ به خاطر این که دلم برات تنگ شده ، خیلی وقتا که دلم می گیره میام سرمزارتُ آروم بدون این که کسی بفهمهُ و دلش برام بسوزه ، با تودرد دل می کنم ، با تو از خودم می گم آ ره بابا ! پار سال هردو نوبت شاگرد اول شدم ، مامان برام یه عروسک خوشکل خرید ؛ خا له هم به من کادو داد اما می دونی دلم چی می خواست ؟ دلم می خواست بیام بشینم توی بغلت ، تو بوسم کنی دستتُ بزاری سرمُ و نازم کنی ، بامن بازی کنی مثل همه با با های دیگه ، منو تا مدرسه ببری ؛ من عروسک نمی خوام ، من دوست ندارم دل کسی برام بسوزه ، من تو رو می خوام دلم برات تنگ شده ، دلم می خواد حتی توی خواب هم که شده بیایی ومنو ببوسی ، دستتُ روی سرم بکشیُ نازم کنی ، مثل همه با با های دیگه که سر بچه ها شونُ ناز می کنن ، اینا رو با تو می گم ، امّا ناراحت نیستم که تو نیستی تا منو بغل کُنی ، نه خوشحالم از اینکه همون جوری که دوست داشتی به آرزوت رسیدی ، شهید شدی و رفتی پیش عمو محمود و عمو عیسی ، می دونم دلت خیلی براشون تنگ شده بود ، می دونم کجا رفتی ! رفتی پیش همون دوستایی که شبهای پنج شنبه توی روایت فتح می دیدیشون ، بعد نصف شبا ی ماه رمضون موقع سحر به یادشون گریه می کردی ، با چفیه اشکات روپاک می کردی ؛ آره همون ماه رمضونی که عیدش رو بدون تو گرفتیم ، الان یک سا ل گذشته امسا ل هم عید ماه رمضون رو بدون تو گرفتیم ، جا ت پیش ما خیلی خا لی بود عکسی روکه کوچیک بودم توی بغلت نشسته بودمُ برداشتم و رفتم توی اتاقم بدون این که کسی بفهمه یک عا لمه گریه کردم ، امّا وقتی که یاد یا حسین یا حسین گفتن دردات افتادم دوباره آروم شدم ، با با جون دلم می خواد دکتر بشم تا بتونم دوستای تو رو که مثل تو شیمیایی شدن رو خوب کنم ؛ آره با با جون من همیشه برای سلامتی بقیة دوستات دعا می کنم ، برای بابای مریم کوچولو ، همونی که صدای اذ ونشُ دوست داشتی برای سلامتی اون هم دعا می کنم ؛ توهم برای من دعا کن تا دختر خوبی برای تو و مامان با شم ، دعا کن اون جوری که تو دوست دا شتی با شم ، من هم سعی خودم رو می کنم که مامانُ نارا حت نکنم خدا حافظ دلم برات تنگ می شه زهرا دختر کوچولوت

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در چهار شنبه 27 اسفند 1393 |
1.امار کل شهید 219000نفر

2.درگیری بااشرار و منافقین 20000 نفرشهیدتقدیم کرده ایم

 توسط منافقین13000نفر شهیدتقدیم کرده ایم

3.در درگیریهای دفاع مقدس بصورت مستقیم

 172000نفرشهیدتقدیم کرده ایم

4.در بمباران دشمن16000شهیدتقدیم کرده ایم

5.جمع شهداجنگ تحمیلی 188000 نفرشهیدتقدیم کرده ایم

6درسال 65بیشترین شهید41000 نفرشهیدتقدیم کرده ایم

7.سن72درصدازشهدایعنی155000هزارشهید

بین16تا25سال بوده است

8.در20ساله ها۳0000 نفرشهیدتقدیم کرده ایم

9.درجنگ تحمیلی بطور میانگین ازهر230نفرازجمعیت کشور

 یک نفرشهیدتقدیم کرده ایم

در استان اصفهان ازهر144نفریک نفر

دراستان قم ازهر148نفر یک نفر

دراستان سمنان ازهر155نفر یک نفرشهیدتقدیم کرده ایم

10.درمیان اقشار مختلف مردم جامعه روحانیت

بیش از 10برابرمیانگین کل اقشارجامعه

وبیش از 5برابرمیانگین جامعه شهیدتقدیم کرده اند

11.حدود6400نفر ازشهدا زن بوده اند

12.حدود56000 نفر ازشهدا متاهل وبقیه مجرد بوده اند

13.قشرمستضعف97درصد شهدا مرفعین متدین 3درصد

شهیدتقدیم کرده ایم ومرفین بی درد1شهید هم نداده است

14.از تحقیق بروی وصیت نامه شهدا انگیزه انها

ادامه راه شهادت و امام حسین (ع)

وپیروی از امام ودفاع ازاسلام بوده است

15.امار جانبازان زیر25درصد219500نفر

 جانبازان بین25تا50درصد151800نفر

از50تا70درصد19700نفر

 جانبازان70درصد6500نقر

مجموعا397500نفرجانباز تقدیم کرده ایم

16.درجنگ تحمیلی 42175نفر ازاده داشتیم

که21هزارنفر از انهاجانباز هستند



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در سه شنبه 26 اسفند 1393 |

دو وِیژگی مهم شهداء که موجب شده تا مورد عنایت و مقرب حق تعالی قرار گیرند،

 

1- شهدای گرانقدر ما در این راه از دنیا گریختند و دل به دنیا نبستند

2- مهم‌تر از آن گناه‌گریز بودند و از گناه گریختند و در زاویه دید امام زمان (عج) قرار گرفتند.

دو ویژگی که به گفته نزدیکان و خانواده شامل حال شهید عزیزمان آقا مرتضی نیز می شد ،  زیرا پیمانه تقوا و اخلاصش پر شده بود .

 

 

خاطره ای زیبا از شهید مجید زین الدین برادر شهید مهدی زین الدین:

یه موتور گازی داشت که هر روز صبح و عصر سوارش میشد و قارقارقارقار باش میومد مدرسه و برمیگشت.

یه روز عصر که پشت همین موتور نشسته بود و میروند، رسید به چراغ قرمز. ترمز زد و ایستاد .

یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد:
 
الله اکبر و الله اکــــبر ...

نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب.

اشهد ان لا اله الا الله ...
 
هرکی آقا مجید و نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید چش شُدِه ؟!

قاطی کرده چرا؟!

خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقا مجید ؟ چطور شد یهو؟ حالتون خوب بود که !

مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت :

"مگه متوجه نشدید ؟

پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن .

من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه. دیدم این بهترین کاره !"

همین!

(شادی روحشون صلوات)



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در سه شنبه 26 اسفند 1393 |

سیدعلی اقبالی دوگاهه» هفتم مهرماه ۱۳۲۸ در محله دوگاهه پایین‌بازار رودبار در خانواده‌ای مذهبی و متدین به دنیا آمد. وی پس از گذراندن دوران کودکی برای ادامه تحصیل به تهران رفت و در دبیرستان امیرکبیر به ادامه تحصیل پرداخت و توانست از این دبیرستان مدرک تحصیلی دیپلم را اخذ کند.

 

 اقبالی دوگاهه در ۱۳ آذرماه ۱۳۴۶ به استخدام نیروی هوایی درآمد و پس از طی آموزش‌های نظامی و موفقیت در آزمون‌های زبان انگلیسی، مهارت‌های فنی و تخصصی، انجام دوره‌های پرواز و پرواز مقدماتی با هواپیمای پاپ و اف-۳۳ در دانشکده پرواز در ۲۵ مرداد ۱۳۴۷ برای تکمیل دوره خلبانی و پرواز با هواپیماهای پیشرفته جت شکاری به همراه دو نفر از دانشجویان به پایگاه هوایی ویلیامز شهر فنیکس ایالت آریزونای آمریکا اعزام شد. 

وی پس از بازگشت از این دوره آموزشی در چهارم بهمن ۱۳۴۸ به عنوان افسر خلبان شکاری تاکتیکی فعالیت خود را آغاز کرد.  
 اقبالی ‌دوگاهه در سال ۱۳۵۴ ازدواج کرد که ثمره این ازدواج یک پسر به نام «افشین» یکی از پزشکان حاذق کشور و از افتخارهای ایران اسلامی است. 
 وی به دلیل آگاهی‌های بالای علمی، مهارت فنی و تخصصی در پروازهای تاکتیکی و عملیاتی در کمترین زمان توانست به سطح لیدری ارتقا یابد. 
او مسئولیت‌هایی در پایگاه‌های بوشهر، دزفول، تبریز و ستاد نیروی هوایی تهران داشت و سرپرست و صاحب پست‌های راهبردی معلم خلبانی، رئیس شعبه اطلاعات و عملیات فرماندهی گردان ۲۳ شکاری و افسر ناظر اجرای طرح‌های عملیاتی معاونت طرح و برنامه نهاجا (نیروی هوایی ارتش) بود. 

اقبالی دوگاهه با پیروزی انقلاب اسلامی مدت کوتاهی از نیروی هوایی دور شد اما با آغاز جنگ عراق علیه ایران داوطلبانه به نیروی هوایی بازگشت و با انجام پروازهای شناسایی و آموزشی فعالیت‌های خود را آغاز کرد. 

وی یکی از جوان‌ترین استادان خلبان شکاری در عملیات ۱۴۰ فروندی بود و در آغاز جنگ، لیدر دسته پروازی چهار فروندی به شمار می‌رفت. 

اقبالی‌ دوگاهه در یکم آبان‌ماه ۱۳۵۹ زمانی که لیدر یک دسته دو فروندی هواپیمای اف-۵ را به عهده داشت، در یک ماموریت برون‌مرزی با هدف بمباران یکی از سایت‌های راداری موصل به همراه همرزم خلبانش از زمین برخاست و پس از رسیدن به منطقه و مشاهده ‌نکردن هدف بلافاصله به سمت هدف ثانویه که پادگان العقره در حوالی پایگاه هوایی کرکوک عراق و ایران بود تغییر مسیر داد و در ساعت تعیین شده روی هدف ظاهر شد. اما در پایان این عملیات موفقیت‌آمیز، رادار راهبردی دشمن پرنده آهنین شهید اقبالی را نشانه رفت و هواپیمای وی به شدت مورد اصابت موشک قرار گرفت. 
 پرنده زخمی که خلبان جوان آن را به زحمت به ۳۰ کیلومتری شرق موصل نزدیک مرز ایران رسانده بود، سقوط و اقبالی دوگاهه با چتر نجات هواپیما را ترک کرد و به اسارت دشمن بعثی درآمد

خلبان جوان و دلیر ایران‌زمین پیش‌تر تلمبه‌خانه‌ها و نیروگاه‌های برق عراق را از کار انداخته بود و طرح‌های عملیاتی وی موجب شده بود تا صادرات ۳۵۰ میلیون تنی نفت عراق به صفر برسد. به همین دلیل صدام جنایتکار به خون این شهید تشنه بود و دستور داد پس از دستگیری اقبالی بدنش را دو نیمه کردند و نیمی از پیکر مطهرش در نینوا و نیمی دیگر در موصل عراق مدفون شد.

شهید اقبالی دوگاهه توسط عناصر مزدور رژیم بعث عراق با بی‌رحمانه‌ترین وضعیت به شهادت رسید. این جنایت به حدی وحشیانه بود که رژیم بعثی در تلاشی بی‌شرمانه برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت هولناک، تا سال‌ها از اعلام سرنوشت آن شهید مظلوم خودداری می‌کرد و در مدت ۲۲ سال هیچ‌گونه اطلاعی از سرنوشت وی موجود نبود تا اینکه در خرداد سال ۱۳۷۰ طبق گزارش‌های موجود عملیاتی و اطلاعاتی و نامه ارسالی کمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی مبنی بر شهادت وی و اظهارات دیگر اسرای آزادشده و خلبانان اسیر عراقی، شهادت خلبان علی اقبالی دوگاهه محرز شد.

دشمن بعثی عراق بخشی از پیکر مطهر شهید اقبالی دوگاهه را در گورستان محافظیه نینوا و بخش دیگر را در قبرستان زبیر شهر موصل به خاک سپرده بود که با پیگیری کمیته جستجوی اسرا و مفقودین و کمیته بین‌المللی صلیب سرخ جهانی به همراه دیگر خلبانان شهید نیروی هوایی در پنجم مرداد سال ۸۱ پس از ۲۲ سال دوری از وطن در بین حزن و اندوه یاران و همرزمان به میهن اسلامی بازگشت و در بهشت زهرای تهران کنار دیگر همرزمان شهیدش آرام گرفت.  

سرلشکر خلبان شهید علی اقبالی دوگاهه جوان‌ترین استاد خلبان نیروی هوایی ارتش است که در سن ۲۵ سالگی استاد خلبان جنگنده F-۵و در ۲۷ سالگی با درجه سرگردی جزو افسران ارشد نیروی هوایی ارتش ایران شد. وی با بیش از ۳۰۰۰ ساعت پرواز عملیاتی و آموزش خلبانی به ده‌ها دانشجوی جوان خلبانی که تعدادی از آن‌ها همچون شهیدان سرافراز سرلشکر خلبان عباس بابایی و سرلشکر خلبان مصطفی اردستانی به مقام والای شهادت نائل شده‌اند و یا به رده‌های ارشد فرماندهی نیروی هوایی رسیده‌اندکارنامه درخشان و پرافتخاری در طول عمر کوتاه و پربرکت خود به جای گذاشت.

  او روحی بلند و علاقه خاصی به قرائت قرآن مجید داشت و هر چند وقت، کل قرآن را دوره می‌کرد. او خلبانی جوان با دانش و معلومات فوق‌العاده گسترده بود که به تمام موضوعات و قوانین پروازی اشراف کامل داشت. به یاد رشادت‌ها و دلاوری‌های آن شهید بزرگوار امیر سرلشکر خلبان سید علی اقبالی دوگاهه، بهمن سال ۱۳۸۸ بنای یادبود آن شهید والامقام شامل مجسمه شهید و ماکت هواپیمای F-۵تایگر در شهرستان رودبار و در ساحل سفیدرود طی مراسم باشکوهی با حضور جمعی از مقامات لشکری و کشوری و مردم قدر‌شناس رودبار و مناطق اطراف رونمایی شد.

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در سه شنبه 26 اسفند 1393 |

طلبه بسيجي ، شهيد قاسم نادري بني فرزند: ميرزاقلي ، در سال 1338 در يك خانواده مذهبي در شهر بن متولد شد.

ايشان تحصيلات ابتدائي را تا كلاس پنجم در شهر بن ادامه مي دهند و بعداز آن براي تحصيل علوم ديني و طلبگي به نجف آباداصفهان مي روند.

 در زمان انقلاب اسلامي در صف مبارزان برعليه طاغوت ستم شاهي قرار مي گيرند و با شروع جنگ تحميلي به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام مي شوند.

و بعداز مدتي حضور در جبهه سرانجام در تاريخ: 1360/11/29 در عمليات فتح المبين در جبهه شوش هدف تير مستقيم دشمن قرار مي گيرند و به درجه رفيع شهادت نائل مي آيند.

 روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد...

 

وصيت نامه زيباي طلبه بسيجي، شهيدقاسم نادري بني

امروز روز امتحان است امروز شيعه ي واقعي معلوم مي شود ما هم که رفتني هستيم چه بهتر در راه خدا برويم.

 با درود و سلام به پيشگاه آقا امام زمان (عج) و درود و سلام بر امام خميني و اميد امت و سلام برشهيدان.
سلام گرم من برتواي پدر و سلام خدا بر تو اي پدر که مرا چنان تربيت کردي که از آن وقتي که به سن بلوغ رسيدم نماز وروزه ام را انجام دادم. آفرين بر تو که چنين فرزندي تربيت کردي ،

 سلام من بر تو اي مادر عزيز و مهربانم . سلامي که از قلبم بر مي خيزد برتو اي مادر که چنين فرزندي تربيت کردي که با عشق و علاقه مي خواهد به ياري امام بزرگوار و ياري اسلام و قرآن برود. درود خدا بر تو اي مادري که مرا بزرگ کردي و چه زحمتها که به پاي من کشيدي ... اميدوارم که مرا ببخشي واي مادر اگر کسي آمد و گفت پسرت بي خود رفته به جبهه ها بايستي همين جا مي ماند به شما کمک کند در جواب بگو خاک عالم بر سر کسي که چنين فکر ميکند مگر جاي بدي رفته ... رفته است تا از اسلام دفاع کند و در جواب بگو که من افتخارميکنم که رفته،
من مي روم تا خدارا ملاقات کنم و سلام گرم من به برادران و خواهران خودم شما هم به راه شهيدان پاي بند باشيد و راه ما را ادامه دهيد.
و حال وقت جهاد است و مي بينيد که همه ي کشورها دست به دست هم داده اند و مي خواهند انقلاب اسلامي ايران را از بين ببرند ، پس بر ما لازم است برويم و ازآن دفاع کنيم و تو نبايد از من ناراحت و نگران باشي و شما نيز (پدر) بايد همانند حبيب ابن مظاهر به ياري امام بزرگوارمان بشتابي و دين را ياري کني..

آن وقت که حسين(ع) درميان قتلگاه مي گويد آيا کسي هست که مرا ياري کند،حسين (ع) مي دانست کسي نيست . چرا مي گفت ؟ مي خواست به ما برساند که اي کساني که حسين را دوست داريد راه حسين را برويد. اميدوارم اين صحبتها تأثير داشته باشند.

اگر شهادت افتخار من شد که من خوشحال هستم و شما هم بايد افتخار کنيد که چنين فرزندي داشتيد وا گر شهادت هم نصيب من نشد که انشاالله مي شود بازگشته و دوباره خدمت مي کنيم.

شما بايد دعا کنيد که خداوند امام بزرگ را براي ملت هاي جهان نگه دارد . اي خويشان و فاميل ها و اي همشهريان که مي آييد تا تسليت بگوييد به جاي تسليت ، تبريک بگوييد و اي پدر در گرفتاري ها و سختيها و خوشيها بگو (انا الله وانا اليه راجعون) ما از طرف خدا آمده و به سوي او باز خواهيم گشت . همه ي ما رفتني هستيم و امروز روز امتحان است امروز شيعه ي واقعي معلوم مي شود ما هم که رفتني هستيم چه بهتر در راه خدا برويم...اين جانب قاسم نادري چيزي ندارم جزچند جلدکتاب و يک نهج البلاغه و قرآن که در دوران طلبگي خريده ام...
ملتي که شهادت را مي خواهد او را از چه مي ترسانيد . او از مردن مي ترسانيد !!! اينها شهادت را شرف خودشان مي دانند. (امام خميني)

به اميد پيروزي مستضعفين جهان بر کفر جهاني



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در سه شنبه 26 اسفند 1393 |
آي بچه ها يه قصه                       به رنگه مغز پسته
قصه به رنگه سبزه                       يه رنگه ، نه! يه رمزه
يه روزاومد يه فتنه                        لجباز بود و يه دنده
گفت اومدم بسازم                       كي ميگه من مي بازم؟
من اومدم بمونم                          از آزادي بخونم
فتنه ي خوش قيافه                      وقتي اومد به كافه
بزن و برقص به پاشد                   شتردرخواب چي يا شد!
هر جا مي رفت زنش بود              چيزميزاشم تنش بود
زنش دكتر قلابي                        بدون هيچ كتابي
عفت خانم و دخترش                   شده بودن بال و پرش
مَمَدخطر باهاش بود                    هر جا مي رفت اداش بود
جمهوري ايراني                           بود اون شعار جاني
وقتي كه ديد مي بازه                   از خواب بيدار شد تازه
هوارهوار ، اي هوار                       من نمي رَم زير بار
تقلب آي تقلب                             بلغور مي كرد و لپ لپ
قرآن سر نيزه كرد                         بانگ تكبير و سرزد
بنزين تو آتيش مي ريخت              با اوباشاي بي ريخت
بهونه داد به دشمن                      مثل بني صدر زن
تهرون و آتيش كشيد                    دروغاشو پيش كشيد
نقاب سبز و بستن                        قداست و شكستن
روسريا ، مانتو ها                         بازو و مُچ و موها
رنگه سبز مخملي                       تو سَر جنگه جملي
دسته ،دسته گل زرد                   نُهِ دي رو رقم زد
فتنه مردما نشناخت                    برا همينه كه باخت
تا آخرش ايستادن                       پراز شور و فريادن
فتنه جادَش خرابه                      چيزميزاش روي آبه
بچه ها قصه خون بود                  عواقبش گرون بود
هنوزم كه هنوزه                          فتنه ميشه روپوزه
جلبك هاي زمونه                        موندن تو آشيونه


مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در سه شنبه 26 اسفند 1393 |

ای تمام تار و پود مرتضی 
ای همه بود و نبود مرتضی 

خانه را خالی ز خوشحالی مکن 
یار من پشت مرا خالی مکن 

ای تمام عشق ای خونین جگر 
یا بمان یا که مرا با خود ببر 

ای تمام عشق بانوی علی 
لرزه افتاده به زانوی علی 

از سخن افتاده ای با من ولی 
چشم بگشای, علی هستم علی 

رفتنت خانه خرابم می‌کند 
ماندنت چون شمع آبم می کند 

ای مسیحای علی اعجاز کن 
مشگل مشگل گشا را باز کن 

ای کتاب عشق من بسته مشو 
مثل مردم از علی خسته نشو 
-- 
فاطمه چشمان خود را باز کرد 
با زبان دل سخن آغاز کرد 

ای همیشه همنشین فاطمه 
ای امیرالمؤمنین فاطمه 

ای که غمها را عسل کردی علی 
گوچه را زانو بغل کردی علی 

ای که برارض و سماء هستی امیر 
جان زهرایت سرت بالا بگیر 

این دل غمدیده را هم زنده کن 
جان من, جان من یکبار دیگر خنده کن 

آنکه باید دل غمین باشد منم 
دل غمین و شرمگین باشد منم 

خواستم یاری کنم اما نشد 
ریسمان از دستهایت وا نشد


-- 
منم گدای فاطمه جانم فدای فاطمه



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در سه شنبه 26 اسفند 1393 |

اسیر شده بودیم،ما رو بردند اردوگاه العماره ...

 
داخل اردوگاه تعدادی از شهدای ایرانی رو دیدم .معلوم بود بعد از اسارت به شهادت رسیده بودند.
 
جمله ای که روی دست یکی از شهدای اونجا نوشته شده بود
 
با خوندنش مو به بدنم راست شد !!!
 
روی دست آن شهید با خودکار نوشته شده بود:
 
مادر ! من از تشنگی شهید شدم !...


مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در سه شنبه 26 اسفند 1393 |



 
زندگی در نظرم مسخره می آید ...
 
چه پیروزی هایش چه شکست هایش ...
 
چه حیات و چه مماتش ... و چه دلخوشی هایش !
 
چه امید بستن به ارزو ها و چه ترس از قضا و قدر ...
 
همه و همه در نظرم مسخره می آید .. !
 
به هیچ چیز و هیچ کس دلخوشی ندارم 
 
از هیچ چیز و هیچ کس امید و انتظاری ندارم
 
فقط بخاطر وظیفه بر میخیزم
 
و بخاطر وظیفه زندگی میکنم ...
 
والا حیات بر من سنگین و غیر قابل تحمل بوده است ...
 
 
شهید دکتر مصطفی چمران 


مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در سه شنبه 26 اسفند 1393 |

ایستادند تا بمانیم

یادواره شهدای انقلاب اسلامی و نیم قرن مجاهدت های امام خامنه ای

راوی:برادر رزمنده حاج نادر ادیبی “دبیر کل ستاد مرکزی راهیان نور کشور

سخنران: مهندس مهرداد بذر پاش “نماینده محترم مجلس و عضو هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی”

مداح:کربلایی علی اصغر پیراحمدی

زمان : سه شنبه۲۱بهمن ۹۳ همراه با نماز مغرب و عشاء

مکان:اسلامشهر- شهرک مهدیه – مهدیه جنوبی – کوچه ترنج۸ – مسجد امام جواد(ع)

IMG-20150129-WA0001

 

کاملا بی ربط:

موردداشتیم یارو نمیدونسته ملاصدرا شیرازیه تو جمع اصفهانی ها گفته اصفهان شهر ملاصدرا...

بعد ب منتقداش هم میگه بی سواد

مدیوووووونید فک کنید رئیس جمهورمون آقای روحانی بوده ها....

بابا بـــــــــــــا ســـــــــــــواد....

بچــــــــــــــه درس خون....

شــــاگــــــــــــــــــــر اول....

 

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در سه شنبه 26 اسفند 1393 |

سلام خدمت همه دوستان...

چند وقتی هست که نیستم...

از طرفی سرم شلوغه و سرگرم...

از طرفی هم نمیدونم از چی بگم و از کجا بگم....

هر روز ی تصمیم جدید....

فعلا گفتم ی معذرت خواهی کرده باشم تا ببینم بعدش خدا چی میخواد....

یاعلی مدد....



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در سه شنبه 26 اسفند 1393 |
فرازی از وصیتنامه شهید:
 
 
بسم‌الله الرحمن الرحیم
 
وصیت می کنم پدرم همچو عمار به حضرت رسول (ص) و حضرت امام عزیز وفادار باشيد. همچنین مادر مهربان و مومنه ام و برادران مخلص و بدون تکلفم شما هم به امام وفادار باشید. مطمئن باشید امام راست می‌گوید و فقط او و مخلصان مقرب و بی‌ریای ایشان هستند که می‌توانند اسلام از پا افتاده را بر پای دارند.
 
پدرم،مادرم و برادرانم، وظیفه خود را در حد واجب کفایی انجام داده‌اید ولی این را فراموش نکنید که هنوز دین خود را به اسلام ادا نکرده‌ایم. پدر معظم و مادر مکرمه و برادران شریفم، مواظب باشید با افرادی که یا جنگ را تحریم می‌کنند و یا جبهه نمی‌روند و لاف حمایت از اسلام را می‌زنند، تماس نداشته باشید که به خدا سوگند اینها همه دروغگو است و خائن به اسلام هستند. فکر نکنید چون در این دنیا مقامی دنیایی دارند پس بنابراین خوبند. نه، آنها غافلند. مبادا شما هم در این غلفت‌شان شریک و یا دخیل شوید.


مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در دو شنبه 25 اسفند 1393 |
 

مداح شهید سید مجتبی علمدارجانباز شهید «سیدمجتبی علمدار» در دوران دفاع مقدس، فرمانده گروهان سلمان از گردان مسلم بود و چندین مرتبه مجروح شد. پس از پایان جنگ، در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلای ساری مشغول به خدمت شد.


سید مجتبی مداح اهل بیت(ع) بود با نوایی گرم که او را زبانزد خاص و عام کرده بود، اما اخلاص او بسیاری از اوقات مانع می‌شد که دیگران او را بشناسند.

شهیدعلمدار

حتی یکی از دوستانش در خاطره‌ای نمونه‌ای از توجه او به اخلاص نقل می‌کند: «من کنار سید نشسته بودم و سید هم طبق معمول شال سبزش را روی سرش انداخته بود و با سوز و گداز خاصی مشغول خواندن زیارت عاشورا و مداحی بود. بعد از اتمام مراسم، ناگهان شال سبزش را بر گردن من گذاشت. با تعجب پرسیدم: این چه کاری است؟ گفت: بگذار گردن تو باشد. بعد از لحظه‌ای دیدم جمعیت حاضر به سوی من آمدند و شروع کردند به بوسیدن و التماس دعا گفتن. با صدای بلند گفتم: اشتباه گرفته‌اید، مداح ایشان است. امّا سیّد کمی آنطرف‌تر ایستاده بود و با لبخند به من نگاه می‌کرد.»

شهید علمدار

* پای درس سید

سیدمجتبی علاوه بر تهذیب خود، از دیگران و خصوصاً جوانان نیز غافل نبود. در ادامه نمونه‌ای از سخنان این شهید بزرگوار خواهد آمد.

«آدم باید توجه کند. فردا این زبان گواهی می‌دهد. حیف نیست این زبانی که می‌تواند شهادت بدهد که اینها ده شب فاطمیه نشستند و گفتند: یا زهرا یا حسین (ع)، آن وقت گواهی بدهد که مثلاً ما شنیدیم فلان جا لهو و لعب گفت، بیهوده گفت، آلوده کرد، ناسزا گفت، به مادرش درشتی کرد...؟ احتیاط کن! در ذهنت باشد که یکی دارد مرا می‌بیند، یک آقایی دارد مرا می‌بیند. دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(س) خجالت بکشد. وقتی می‌رود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده نشود و سرش را پایین نبیندازد. بگوید: مادر! فلانی خلاف کرده، گناه کرده است. بد نیست؟! فردای قیامت جلوی حضرت زهرا(س) چه جوابی می‌خواهیم بدهیم.»

شهید علمدار در تاریخ 11 بهمن 1375 ـ همزمان با روز تولدش ـ در اثر جراحات شیمیایی در سن 30 سالگی به درجه رفیع شهادت رسید.

هم‌اتاقی‌های شهید علمدار در بیمارستان درباره نحوه شهادتش می‌گفتند: لحظه اذان، بعد از یک هفته بیهوشی کامل، بلند شد، همه را نگاه کرد، بعد از شهادتین، گفت «خداحافظ» و شهید شد …

پیکر مطهر او در گلزار شهدای ساری به خاک سپرده شده است.

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در دو شنبه 25 اسفند 1393 |
 

بعد از ظهر امروز با حضور اسماعیلی رئیس کنگره سرداران و 10 هزار شهید استان مازندران، امام جمعه، فرماندار، فرمانده سپاه ناحیه، خانواده‌های شهدا و جمع زیادی از مدیران شهرستان بهشهر از شش اثر فاخر پیرامون خاطرات شهدای بهشهر رونمایی شد.

در این مراسم آیت‌الله جباری امام جمعه و نماینده مردم مازندران در مجلس خبرگان رهبری اظهار داشت: نظام جمهوری اسلامی ایران بر خون استوار است و شهدای ما با نثار خون خود پایه‌های نظام را مستحکم کردند و کشور ما مفتخر به داشتن چنین گنجینه‌های بی‌نظیری است.

وی تصریح کرد: شهدا را باید همیشه یاد کنیم چرا که آنها لحظه به لحظه برای ما پیام دارند و آگاه، بیدار و زنده هستند.

در ادامه همسران سرداران حسینعلی مهرزادی و حبیب‌الله افتخاریان (ابوعمار) در سخنانی بر ضرورت ادامه راه شهدا و تبعیت از ولایت فقیه تاکید کردند و هر کدام یک خاطره از همسران شهید خود نقل کردند.

به گزارش فارس، در پایان مراسم از نویسندگان شش اثر فاخر درباره زندگینامه، خاطرات و دیدگاه‌های تنی چند از شهدای شهرستان بهشهر با تقدیم هدایایی قدردانی شد.

ملاحت برف بر اساس خاطرات فاطمه اسماعیل‌زاده همسر شهید حسینعلی مهرزادی با تدوین حسن رسولی کیاسری، نرگسی‌ها با الهام از زندگی 16 شهید گرائیل محله بهشهر نوشته علی‌اصغر سروی، برف سرخ رمانی بر اساس خاطرات رقیه سراجیان همسر سردار شهید حبیب‌الله افتخاریان(ابوعمار) نوشته سید حسین مرتضوی کیاسری، برای همه فصل‌ها کاری از منصور هرنجی با مضمون پاسخ‌های دانشمند شهید سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد به پرسش‌ها و ابهامات همچنین کتاب جوانمرد شهید نوشته حسن صدری مازندرانی داستانی بر اساس زندگی شهید سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد از کتاب‌هایی بودند که امروز از آنها رونمایی شد.



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در یک شنبه 24 اسفند 1393 |
شهید علی اصغر فرهادی تروجنی
نام پدر : اكبر
محل تولد : بهشهر
محل شهادت : 0
تاریخ تولد :1346/10/04
تاریخ شهادت :1386/12/21
شهید عسگری غلامی شهری
نام پدر : محمد تقی
محل تولد : بهشهر
محل شهادت : شلمچه
تاریخ تولد :1345/01/25
تاریخ شهادت :1365/10/21
شهید سیدحسن حسینی خلیلی
نام پدر : سید جعفر
محل تولد : بهشهر
محل شهادت : همدان
تاریخ تولد :1347/04/10
تاریخ شهادت :1376/07/24
شهید علی ذریه جلیلی
نام پدر : اسماعیل
محل تولد : بهشهر
محل شهادت : شوش (دشت عباس)
تاریخ تولد :1338/09/02
تاریخ شهادت :1361/01/13
شهید سیدابوالحسن موسوی خورشیدی
نام پدر : سید علی اکبر
محل تولد : بهشهر
محل شهادت : جاده تهران مشهد
تاریخ تولد :1339/04/03
تاریخ شهادت :1362/01/16
شهید اكبر یونسی
نام پدر : حسین
محل تولد : بهشهر
محل شهادت : نیروگاه شهید سلیمی نکا
تاریخ تولد :1339/04/05
تاریخ شهادت :1366/07/07
شهید محمدتقی یونسی کلاکی
نام پدر : رمضان علی
محل تولد : بهشهر
محل شهادت : مریوان
تاریخ تولد :1339/07/17
تاریخ شهادت :1363/04/04
شهید حسن یونسی کلاکی
نام پدر : محمد علی
محل تولد : بهشهر
محل شهادت : مکه
تاریخ تولد :1295/06/09
تاریخ شهادت :1366/08/20
شهید رمضان یونسی
نام پدر : حسن
محل تولد : بهشهر
محل شهادت : مهاباد
تاریخ تولد :1341/07/18
تاریخ شهادت :1363/08/11
شهید حسن یونسی قلعه
نام پدر : حسین
محل تولد : بهشهر
محل شهادت : مریوان
تاریخ تولد :1339/04/01
تاریخ شهادت :1361/02/22
شهید قربان علی یوسفی
نام پدر : نعمت
محل تولد : بهشهر
محل شهادت : فاو
تاریخ تولد :1350/00/00
تاریخ شهادت :1367/04/08
شهید شعبان یوسفی هزاری
نام پدر : بابا علی
محل تولد : بهشهر
محل شهادت : مریوان
تاریخ تولد :1346/08/03
تاریخ شهادت :1366/01/27


مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در یک شنبه 24 اسفند 1393 |

هرعقیده ای هم که داشته باشی این‌ها سزاواراحترام هستن تاابدبه آنهاییکه وقتی بی آب شدندقمقمه هاراخاک کردندتاکمتربه یادآب بیفتندمدیونیم... و تو ای خواهر دینی ام! چادر سیاهی که تو را احاطه کرده از خون سرخ من کوبنده تر است. شهید عبدالله محمودی باخلوص نیّت واردشوید این خانه پرز عِطرخــداست حرف دل رابشنـوید آنچه گفتنی ست ازشهداست عشق رابا خون خود کردند معنا شهدا! خویش را بردند به اوج عرش اعلا شهدا! نکند شویم مدیون شهدا حرفهادارندباماآن آلاله ها چه کردیم بعدِآنها،دردین خدا، آن ها که بودند همدم جبهه ها دوستان یادتان باشدکه ماشرمنده ایم بی یاد شهداهرچه داریم درزندگی بازنده ایم

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |

این عکسی  از زیباترین لحظات ثبت شده از آیین اعزام رزمندگان است. داوطلبان بسیجی به صورت نمادین در حال هروله کردن در مسیر هستند.
مادری فرزند خود را برای آخرین بار می بوسد در حالی که پسر آشکارا برای رفتن شتاب دارد و نگاه مادر، دل انسان را می لرزاند. خواهری کوچک نیز از پایین، این نمایش اشکبارِ خلقت را نظاره می کند و در انتظار است او نیز از این برادرِ شتابان (شاید برای آخرین بار)بوسه ای به یادگار بردارد.بی اختیار، نوحه معروف شهید غلامعلی رجبی تداعی می شود، آن جا که بانو زینب کبری(س) برادر را که شتابان به سوی میدان می رود، به صبر فرامی خواند تا سفارش مادرشان زهرا(علیه السلام) را عملی سازد و گلوی برادر را ببوسد:
ای از همه لب تشنه تر! آهسته تر، آهسته تر
ای کرده ترک جان و سر! آهسته تر، آهسته تر
مرو تنها حسین



 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |

کتاب خاک های نرم کوشک یکی پرخواننده ترین و پر تیراژترین کتاب دفاع مقدس است و این گویای جذابیت و شیرینی بی حد و مرز این کتاب است. این کتاب حاصل مصاحبه های انجام شده با خانواده و همرزمان شهید برونسی است که مصاحبه و تالیف این کتاب توسط آقای سعید عاکف صورت گرفته و به پایان رسیده. من این کتاب را به تمام کسانی که علاقه مند به زندگی شهدا و خاطرات دفاع مقدس هستند ؛ توصیه می کنم .

 

دانلود از گنجینه اطلاعات شهدای کربکند

حجم: 4.14 مگابایت

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |

 

 

ولی امر مسلمین جهان حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای (مدظله العالی):

ـ‌ بسیج به معنی حضور و آمادگی در همان نقطه‌ای است که اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحناه و فداه) و این انقلاب مقدس به آن نیازمند است.

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |

فکه روایت‌هایی ناتمام دارد و روایت می‌کند از کسانی که بر روی رمل‌ها تشنه جان دادند و آنهایی که با دست و پای بسته به شهادت نائل آمدند. به گزارش”بوتیا”: فکه روایت‌ها دارد از بودن و ماندن، روایت‌هایی ناتمام برای همیشه، آنجا هم گنجی تمام نشدنی است و روایت می‌کند از کسانی که بر روی رمل‌ها تشنه جان دادند، کسانی که خود را گذرگاه کردند برای به سلامت عبور کردن همرزمانشان و آنهایی که با دست و پای بسته به شهادت فیض نائل شدند. در حالی که گروه‌های جست‌وجوی مفقودین در خاک فکه به دنبال شقایق‌های پنهان می‌گشتند، جمعی از شهدا را پیدا می‌کنند؛ در این میان با پیکر شهیدی مواجه می‌شوند که مربوط به عملیات «والفجر یک» است؛ این شهید بعد از ۱۲ سال در حالی تفحص شده که دشمنان دست و پاهای او را با سیم تلفن بسته‌ بودند و او آرام در میان خاک‌ها خفته بود. تفحص این شهید در اردیبهشت ۱۳۷۳ درارتفاع ۱۱۲ فکه صورت گرفته است.



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |

جورابش پاره بود... وقت نماز جماعت حواسش به پشت سری اش بود تا مبادا سوراخ جورابش را ببیند و آبرویش برود. در همان حال به خودش گفت اگر یک جوراب سوراخ آبرو می برد، خداوند ستار العیوب نمی بود اگر، چه می شد؟ بغضش گرفت؛ دیگر بیخیال جوراب پاره اش شد...

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |

به نام خدا

نامي كه هرگز از وجودم دور نيست و پيوسته با يادش آرزوي وصالش را در سر داشتم. سلام بر حسين(ع) سالار شهيدان اسوه و اسطوره بشريت. مادر گرامي و همسر مهربانم پدر و برادران عزيزم! درود خدا بر شما باد كه هرگز مانع حركتم در راه خدا نشديد.چقدر شماها صبوريد.خودتان مي دانيد كه من چقدر به شهيدان عشق مي ورزيدم غنچه هايي كه(كبوتراني كه)هميشه در حال پرواز به سوي ملكوت اعلايند.الگو و اسوه هايي كه معتقد به دادن جان براي گرفتن بقا (بقا و حيات ابدي)و نزديكي با خداي چرا كه «ان الله اشتري من المومنين». من نيز در پوست خود نمي گنجم.گمشده اي دارم و خويشتن را در قفس محبوس مي بينم و مي خواهم از قفس به در آيم.سيمهاي خاردار مانعند.من از دنياي ظاهر فريب ماديات و همه آنچه كه از خدا بازم مي دارد متنفرم(هواي نفس شيطان درون و خالص نشدن) در طول جنگ برادراني كه در عمليات شهيد مي شدند از قبل سيمايشان روحاني و نوراني مي شد و هر بي طرفي احساس مي كرد كه نوبت شهادت آن برادر فرا رسيده است. عزيزانم!اين بار دوم است كه وصيت نامه مي نويسم ولي لياقت ندارم و معلوم است كه هنوز در بند اسارتم هنوز خالص نشده ام و آلوده ام.

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |

درسنگرهای به جا مانده از بعثی ها مستقر شدیم، فرصت را غنیمت شمرده و از یکی از برادران، قرآنی را گرفتم و به آن تفأل زدم.

سوره ی مبارکه ی فرقان آمد، آیه ی راجع به مرگ زندگی بود و از اینکه مردن و حیات به دست خداوند است.

در این موقع موشک یکی از هلی کوپترهای دشمن به سمت سنگر ما شلیک و منفجر شد. تمام گونی های پر از خاک سنگر به سر و روی ما ریخته شد. با اینکه موشک زیر سنگر ما عمل کرده بود، اما به هیچ یک از از ما آسیبی نرسید.

_یکی از مشکلات عملیات در هور این بود که دشمن با کمین هایی که در هور ایجاد کرده بود، با کوچک ترین حرکتی که از طرف بچه ها صورت می گرفت، مانند اثر رفت و آمد قایق ها و یا حرکت غواص ها که نی ها را به صدا در می آورد، دشمن پی به حرکت ما می برد. این مشکل در شب های عملیات صد برابر می شد، چون حرکت و رفت و آمد آن همه غواص و قایق قطعاً در هور برای دشمن ایجاد حساسیت می کرد. اما در شب عملیات «عاشورای 4» امداد الهی عجیبی اتفاق افتاد. و آن این بود که همزمان با حرکت غواصان و موج اول (اولین گروه عمل کننده) ناگهان تمامی قورباغه ها و موجودات هور با همدیگر شروع به سر و صدا کرده و حساسیت ها را خنثی کردند!

این امداد عجیب طوری بچه ها را دلگرم کرد که غواص ها – که در مواقع عادی آرام فین می زدند تا در جریان آب تغییر ایجاد نشود – در آب شیرجه می رفتند!

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |

شهدا میگویند ما رفتیم...شما بعد ما چه کردید؟؟؟؟

ز بهر تفنگ، سینه ام تنگ شده

دلتنگ هوای جبهه و جنگ شده

در سینه ی من دوباره دل از سرِ شوق

در یاد هوای جبهه دلتنگ شده

* * * 
ما از قافله ی شهدا بازماندیم. همین دیروز بود که در جبهه های جنوب کشور هم رکاب شهیدان مجید بشکوه، هدایت احمدنیا، حسن وردیانی، یوسف قربانی، حسین فروزش، شهرام مجاهدی، عبدالرسول شکیبازاده، عبدالرضا مجیدزاده، محمود بیرمی، اسماعیل غریبی، محمدصادق غریبی، باقر بحرینی و علی فقیه بودیم. 
این مرغان آغشته به خون به مدرسه ی شهدات رفتند و ما ماندیم.
همین دیروز بود که در جزیره ی فاو عراق، بمب های شیمیایی اسکتبار بر بدن سربازان و غیورمردان دلیر سپاه اسلام فرود می آمد و هنوز هم آثار این شیمیایی ها آن یادگاران دفاع مقدس را اذیت می کند. 
دفاع از خاک پاک و مطهر کشورمان یک تکلیف بود و امروز هم تکلیف خود می دانیم. 
اگر همین امروز مقام معظم رهبری حکم جهاد دهند حاضریم جانمان را فدای کشور کنیم. 
امروز شهدا به ما می گویند، ما رفتیم. شما بعد از ما چه کردید. 
آیا پاسخی خواهیم داشت؟ 

................................................................................

به پهلوی شکسته فاطمه زهرا قسمتان میدهم که حجاب

 را...

حجاب را....

حجاب را.....

رعایت کنید...

شهید حمید رستمی

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |

سردار شهيد «حاج حسين بصير»، از اولين بسيجيان استان مازندرانبود كه در شكستن محاصره ی آبادان شركت داشت. او فرمانده ی محور بود و از جبهه یذوالفقاريّه تا ماهشهر را پوشش مي‌داد. بارها در جبهه‌هاي مختلف، زخمي يا شيمياييشد و در راه پيشبرد اهداف دفاع مقدّس سر از پا نمي‌شناخت.

 

در شب عمليات كربلاي10، بر فراز ارتفاعات ماووت به او گفتم: «حاجي! امشب آتش دشمن خيلي سنگين است، شماهم چند روز است كه خواب به چشمت نرفته، بمان و قدري استراحت كن.» گفت: «آقاي مرتضي! من فرمانده ی اين محورم و بايد در كنار بسيجيانم باشم تا آن ها دل گرم كار باشند ومشكلي پيش نيايد.» بعد با اصرار از من خواست كه اجازه دهم همراه نيروهايش بر قلّهبماند. و آن گاه كه رضايتم را بر ماندن جلب كرد، با چهره‌اي شكفته چون گل گفت: «اگرخدا بخواهد، ديگر ما رفتني هستيم!» آري، «حاجي» چون رودي ناآرام، در ادامه ی همينعمليّات و به تكاپوي اتّصال به درياي قرب الهي، سرانجام در آغوش گرم «شهادت» آرامگرفت.



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |

بان ماه ۷۳ بود توفیق نصیبم شده بود که در خدمت برادران جستجو گر نور در تفحص باشم.ما به منطقه طلائیه رفتیم .مدتی بود که هرچه تلاش میکردیم بی فایده بود.شهدا خودشان را نشان نمی دادند.از طرفی نگران بودیم با شروع بارندگی و...دیگر نتوانیم در اینجا کار کنیم.صبح روز بعد در مکانی که محل نگهداری شهدا بود نماز را خواندیم .سپس در حضور شهدا زیارت عاشورا شروع شد.یکی از یرادران با حالت عجیبی شروع به خواندن کرد.وقتی به سلام پایانی رسید با حال خاصی گفت:السلام علیک یا ابا عبدالله وعلی ارواح التی..

 

 

که یکباره پیکر یک شهید به زمین افتاد!حال همه بچه ها تغییر کرده بود.بعد از اتمام برنامه به سمت دژ حرکت کردیم .هنوز در حال وهوای زیارت بودیم .باورش سخت است اما اولین بیل که زمین خورد یکی از بچه ها فریاد زد:الله اکبر...شهید ...شهید..  به اتفاق بچه ها خاک ها را کنار زدیم ..همه میگفتند زیارت عاشورا کار خودش را کرده است.پیکر شهید کامل از خاک خارج شد اما هرچه گشتیم از پلاک او خبری نبود!اویک شهید گمنام بود.ما پس از پایان زیارت عاشورا همگی شهدا را به حق سید وسالار شهیدان قسم داده بودیم .حالا به همراه پیکر این شهید گمنام بجز سربند زیبای یاحسین علیه السلام  کتابچه ای بود که تعجب ما را بیشتر کرد.روی آن کتابچه نوشته بود:زیارت عاشورا....

 

 

منبع:کتاب کرامت شهدا ص ۴۴

راوی:شهید علیرضا غلامی مسئول تفحص لشگر امام حسین (ع)

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |
به مادر قول داده بود بر می گردد … چشم مادر که به استخوان های بی جمجمه افتادلبخند تلخی زد و گفت : بچه م سرش می رفت ولی قولش نمی رفت...
 
 

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1393 |

طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم

Web Template By : Samentheme.ir

آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شهید قاسم عسسگری وشهدای دیگر..... و آدرس shahidghasem.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.