هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش ...
درباره ما

دیروز از هرچه بود گذشتیم و امروز از هرچه بودیم!! آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!! دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!! جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بوی می دهد!!
نویسندگان
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
طراح قالب
ثامن تم
دیگر امکانات

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


کد سیاه و سفید شدن عکس ها

می گفت: روزی در محاصره ی دشمن قرار گرفتم و هر لحظه احتمال می دادم به اسارت درآیم. در آن تنگنا به حضرت حق متوسل شدم و گفتم: «خدایا! نه دوست دارم اسیر دشمن شوم و نه می خواهم مرگم در اثر حادثه ای غیر از شهادت باشد. من فقط عاشق خودت هستم و می خواهم با درک فیض شهادت به لقای تو برسم. پروردگارا! به من فرصت بده از این مهلکه نجات پیدا یابم، همسرم را عقد کنم تا دینم کامل شود، بعد از آن در جوار رحمتت آرام گیرم. خدایا! شهادت هدیه ای است که فقط نصیب خوبان می کنی، مرا نیز لایق این مقام گردان.»

 

 

 

او از محاصره نجات یافت و به مشهد آمد و یک هفته بعد از مراسم عقدمان به منطقه باز گشت و چند روز بعد به شهادت رسید.



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |

در ابتدای جنگ یک دانشجوی  رشته پزشکی ،خودش را از آمریکا به جبهه های جنگ رسانده بود . ودر جبهه کرخه   پا را از خط مقدم عقب تر نمی گذاشت .هرچه  به او اصرار می کردیم  به خط دوم که برای او سنگری  ساخته شده بود  برود تا بتواند بچه هایی را که مجروح می شوند مداوا کند،نمی پذیرفت.در نهایت با اصرار زیاد؛پذیرفت ودر خط دوم مستقر شود.

siq3vg_425.jpg

 

یک روز که با همدیگر صحبت می کردیم  گفت: دوست دارم در نماز صبح در حال سجده به گونه ای شهید بشوم که چیزی از جسم من باقی نماند ،چون در مقابل امام حسین ع که برادرش ابوالفضل آن گونه به شهادت رسید ،خجالت میکشم.چند روز بعد صبحگاهان در حال نماز ودر هنگام سجده خمپاره ای به او اصابت کرد واو را تکه تکه کرد .این خمپاره سفیری بود که او را به بهشت اعلی کشانید.



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |

آخرین باری که به مرخصی آمده بود،تکیه کلام جدیدی پیدا کرده بود.هر حرفی که می زد جمله این آخر عمریه هم به دنبالش می آمد.یکبار که از این تکیه کلام استفاده کردمادرم گفت:زمانی که شایعه کردند تو وبرادرت به شهادت رسیده اید،به آنها گفتم:من پسرانم را در آتشی فرستاده ام که حتی منتظر خاکستر آنها هم نیستم واین صبر وتحمل در من وجود دارد ،اما شنیدن آن از زبان خودت برایم سخت است.حسین گفت:من شوخی نمیکنم کاملا جدی میگویم.مطمئن باشید این روزها آخرین روزهای زندگی من است ودوازده روز دیگر مرا در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)تشییع خواهید کرد. گذ

شت اما تاکید حسین روی دوازده روز برایم جای سوال بود.توی خانه نشسته بودم که ناگهان احساس کردم یکی می گویدبرو که حسین منتظر توست.به سمت خانه مادر به راه افتادم .همین که در بازشد ،حسین را دیدم ،تا مرا دید گفت:سلام!برویم؟گفتم :از کجا میدانستی می آیم؟گفت:میدانستم.قبل از رفتن به ایستگاه راه آهن .رفتیم گلزار.بلافاصله حسین رفت سراغ عکس شهید حسن هدایی که به تازگی مفقود شده بود.گفت:دیگر نباید بدقولی کنی.دفعه پیش بدقولی کردی وآبرویم رفت.اما اینبار همه کارهایم را کرده ام .دارم می آیم.باید به قول خودت عمل کنی ومرا ببری..متوجه شدم که حسین با شهید هدایی قول وقرار دارد.حسین رفت وچند روز بعد خبر شهادتش را دادند.زمانی که پیکرش را به قم می آوردند،به اشتباه میرود تهران .به این ترتیب مراسم تشییع پیکر حسین مالکی نژاد دو روز به تاخیر افتاد.روزی که پیکر حسین در حرم حضرت معصومه س تشییع شد ،درست،روز  دوازدهم بود.


مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |

بوی عطر عجیبی آمد.مطمئن بودم عطر وادوکلن  دنیایی نیست.این بو را نه تنها من بلکه همه بچه های گروه حس می کردند.از فکه آمدیم طلائیه باز هم بوی خوش همراه ما بود! می دانستیم علت این بوی خوش از کجاست ! در فکه شهید بی نشانی پیدا شده بود که به طرز عجیبی بوی عطر می داد.اما نمی دانستیم چرا این بوی مست کننده هنوز ادامه دارد.ساعتی بعد علت آن را فهمیدم.زنده یاد حاج عبدالله ضابط سجاده اش را باز کرد! بوی خوش از داخل سجاده اوبود.کمی از خاک اطراف جمجمه شهید را داخل جانمازش ریخته بود .این بوی عجیب از آنجا بود.    

در زمانی که همه به فکر دنیای خود بودند حاج عبدالله تفحص سیره  شهدارا آغاز نمود .با دست خالی وبا عنایات شهدا جلو رفت.بعد هم میهمان شهدا گردید.

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |

عملیات والفجر۸تازه به پایان رسیده بود.پیکرهای شهدا به ستاد معراج شهدای تهران منتقل شد.در بین شهدا شهیدی بود که پیکرش کاملا سالم بود.فقط ترکش بزرگی شبیه یک نعلبکی به سمت چپ سینه اش  اصابت کرده ودر کنار قلبش ایستاده بود.هیچ مشخصاتی نداشت .نه پلاک،نه کارت ونه...به همراه این شهید برگه ای بود که نوشته بود:شهید گمنام نیمه های شب همان شهید را در خواب دیدم .به من نگاهی کردوگفت:مادرم منتظر من است.من را شناسایی کن .بیشتر تلاش کن!صبح فردا با مشاهده پیکر شهید به یاد خواب شب گذشته افتادم .یعنی این خواب چه معنی می دهد.نکند چون زیاد به فکر او بودم این خواب را دیده ام !پیراهن غرق خون شهید را از بدنش خارج کردیم .با آب وصابون آن را شستم.شاید اسمش را روی پیراهن نوشته باشد.اما نبود.دوباره به خوابم آمد.همان جمله تکرار شد،بیشتر تلاش کن!چند روز بعد پیکر شهید را از سرد خانه خارج کردیم.با آب گرم بدنش را شستم.شاید بر روی بدنش نامش را نوشته باشد.اما باز هم خبری از مشخصات اونبود.چند روزی بود که فکرم را مشغول کرده بود.یعنی چطور میتوان او را شناسایی کرد.دوباره به خوابم آمدهمان جمله:بیشتر تلاش کن!

 

 

باتوکل بر خدا و توسل به معصومین شروع به وارسی کردم.هر کاری به فکرم می رسیدکردم اما نتیجه ای نگرفتم.یکدفعه نگاهم به زخم روی سینه اش افتاد!وقتی بدنش را شستیم.زخم سینه او باز شده بود.ترکش بزرگی که دنده های او را خرد کرده بود می دیدم .دستم را به داخل محل زخم فرو بردم .ترکش را بادستم لمس کردم.آنچه می دیدم باور کردنی نبود.تلاشها نتیجه داد.این شهید دیگر گمنام نبود!پلاک شهید به همراه ترکش به داخل سینه رفته بود.گوشه پلاک به ترکش چسبیده بود. اما صحیح وسالم وخوانا بود.روز بعد این شهید شناسایی شد.از بسیجیان شهرکرج بود.برای تشییع وتدفین اورا راهی کرج کردیم


مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |





*سخنی از شهید حاج حسین خرازی *

همواره سعیمان این باشد که خاطره شهداءرا در ذهنمان زنده نگه داریم 

و شهداء را به عنوان یک الگو در نظر داشته باشیم،که شهداء راهشان،راه انبیاست 

و پاسداران واقعی هستند که در این راه شهید شدند.... 

ما لشکر امام حسینیم، حسین‌ وار هم باید بجنگیم، 

اگر بخواهیم قبر شش گوشه امام حسین (ع) را در آغوش بگیریم،

جز این نباید کلامی و دعایی داشته باشیم که 

«الّلهُمَّ اجعل مَحیایَ،مَحیا محمدّ وآلِ محمد و مَماتی،مَماتَ محمّد وَآلِ محمد
»

 

*گرامی باد یاد و نام همیشه جاوید شهداء *



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |


 

 

داخل که شدیم، دیدم بسیجی جوانی توی ستاد فرماندهی

نشسته. گفتم: بچه بلند شو برو بیرون. الان اینجا جلسه است.

یکی از کسانی که اونجا بود، سرش را به گوشم نزدیک کرد و

گفت: این بچه، فرمانده‌ی گردان تخریبه...

برگی از خاطرات شهید حسن باقری



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |

 

شهید داوود فرجی

       شهید داوود فرجی

پیکر شهید داوود فرجی بعد از 30 سال به آغوش خانواده اش بازگشت.

شهید داوود فرجی نهم آذر 1341 در روستای آقچه‌کند از توابع شهر تاکستان به دنیا آمد. پدرش حجت‌الله و مادرش خانم‌سلطان نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته انسانی درس خواند و دیپلم گرفت و به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و پاسدار شد. سال 1362 ازدواج کرد. هفتم اسفند 1362، در جزیره مجنون عراق مفقود شد و بعد از گذشت سی اثری از پیکرش نبود،تا اینکه روز گذشته خبری مردم شهید پرور استان قزوین را خوشحال کرد که خبر از بازگشت داوود می داد.

شهید داوود فرجی در جریان تفحص کمیته جستجوی مفقودین در جزایر مجنون شناسایی و امروز یکشنبه پیکر مطهرش بعد از سی سال به استان قزوین باز می گردد.

بعد از شنیدن این خبر پیش خودگفتم:خوشا بحال پدر و مادر داوود حتما با شنیدن خبر آمدنش خوشحال خواهند شد. به این فکر می کردم که دوربینم را بردارم و به سراغ خانواده شهید بروم و عکس العمل پدر و مادر داوود را هنگام شنیدم خبر آمدن فرزندشان بگیرم.اما مطلع شدم که پدر داوود سال 58 فوت کرده  و مادرش هم بعد از سالها چشم در فراق داوود به دیار باقی شتافته است.

 و سخت تر آنکه داوود  فرجی تنها چند روز بعد از مراسم عقد با همسرش وداع می کند و لبیک گویان به فرمان حضرت امام خمینی(ره) که فرمودند:"جزایر باید حفظ شوند" لباس دامادی از تن خارج و لباس رزم به تن می کند و به جبهه های حق علیه باطل می شتابد و در جریان عملیات خیبر در جزیره مجنون به شهادت می رسد.

کاش مادرش بود و این روز را می دید که فرزندش باز گشته است...

پیکر مطهر شهید فرجی فردا دوشنبه ساعت 9:30 صبح از فرمانداری تاکستان به سمت سپاه تشییع می شود و بعد از نماز مغرب مراسم شب وداع در مسجد حجتیه تاکستان برگزار می گردد و پس فردا روز سه شنبه  ساعت 9 صبح  پیکر شهید داوود فرجی از کانون بسیج تاکستان به سمت روستای آقچه کند زادگاه شهید تشییع و تدفین می شود.



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |
 

سر بریده شده سردار رشید اسلام شهید حاج عبدالله اسکندری در سوریه

نهایت بی مرامیه که سر اربابت روی نیزه باشه و سر تو روی بدنت
بعضی ها در زندگی اونقدر حسینی هستند که شهادت حسینی هم نصیبشون میشه.
سرت به نیزه سلامت، سلام ما برسان
سلام ما به شهیدان کربلا برسان
به چشمه ای که روان است کاسه آبی
به دست‌های برادر جدا جدا برسان
هنوز آتش گرمی است زیر خاکستر
حدیث خیمه ما را به ابرها برسان
سرت به نیزه سلامت، حدیث نی سر توست
بیا و سر مگو را به آشنا برسان
تمام خطبه خون را که از گلوی تو ریخت
به سوگنامه نویسان کربلا برسان
سردار رشید سپاه اسلام، شهید حاج عبدالله اسکندری که سال‌های دراز در آرزوی شهادت بود با حضور در حرم مطهر حضرت زینب(علیها السلام) و در کسوت مدافعان حرم آل‌الله جان خود را فدا و پس از عمری جهاد و خدمت صادقانه شهد شیرین شهادت را از دست مولایش ابا عبدالله‌الحسین (علیه السلام) نوش جان کرد.

شادی روح مطهرش صلوات


مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |

 

 

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «جعفر جنگروی» به سال 1333 در «فریدن» اصفهان متولد شد و در روز 27 بهمن ماه 1364، چند روز پس از آزادسازی بندر «فاو»، بر اثر اصابت موشک دوربردی که نزدیکی مقر فرماندهی «لشکر10 سیدالشهداء (صلوات الله علیه)» بر زمین خورد، بال در بال ملائک گشود.

شهید «جعفر جنگروی»، در زمان شهادت، جانشین فرماندهی «لشکر 10 سیدالشهداء (صلوات الله علیه)» بود و با شهادتش، یکی از ارکانِ رکین لشکر مزبور، از میان رفت.

تصویری که مشاهده می‌کنید، در روز تشییع پیکر پاک شهید «جعفر جنگروی» برداشته شده است. «محمدحسین» پسر کوچک شهید، توسط همرزمانش، بر روی تابوت پدر نهاده شده است تا همه گان بدانند، آن که اینک بر دوش مردم، تا دروازه های بهشت بدرقه می شود،  «رحیق مختوم»، را نه به «بهانه» که با بهایی سنگین به دست آورده است. ( برادر کوچک‌تر جعفر، با نام «علی جنگروی» به تاریخ اول مرداد ماه سال 1361، طی عملیات رمضان، خلعت شهادت پوشید. بر روی تابوتِ جعفر، تصویر هر دو برادر نصب شده است اما تصویر مشخص‌تر، متعلق یه علی است.)

روحمان با یادش شاد


مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |
چهارشنبه 93 دی 24 ساعت 11:42 عصر

شهید طالب حیدری

برادر شهید تازه شناسایی شده می‌گوید: چند تن از اهالی روستا که هیچ اطلاعاتی از فرد تدفین شده در روستا نداشتند، دو سال پیش او را در خواب رؤیت می‌کنند که به آنها اعلام می‌کند: «من شهید هستم؛ چرا با من این‌گونه برخورد کرده‌اید؟».

کریم حیدری برادر شهید «طالب حیدری»، در مورد برادر شهیدش و نحوه شهادت او می‌گوید: پاسدار شهید طالب حیدری متولد 1343 در روستای ناصرآباد هندیجان است. شهید طالب حیدری در سال 1371 بر اثر سانحه انفجار شناور در شمال خلیج فارس در هنگام گشت و حراست از آب‌های جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسید. پیکر او داخل آب افتاد و مفقود شد. بعد از گذشت 20 روز پیکر او که بخشی از آن به‌خاطر آب شور و گرمای تابستان متلاشی شده بود، به ساحل روستای «امام‌زاده عبدالله» معروف به روستای «شاه عبدالله» رسید. به‌دلیل متلاشی شدن صورت و بخشی از پیکر هویت این شهید قابل شناسایی نبود. اهالی محل بعد از اعلام گزارش ناشناس بودن پیکر او به پاسگاه محل، پیکرش را با حکم دادستانی به خاک سپردند.

او ادامه می‌دهد: محلی که پیکر مطهر این شهید در آن به خاک سپرده شده بود، بخش حاشیه‌ای و خارج از محدوده قبرستان بود. بعد از گذشت سالیانی توسط شورای روستا مصوب شد برای طرح توسعه حرم امام‌زاده عبدالله نزدیک قبرستان پارکینگی احداث شود. به همین منظور محوطه قبرستان محدود و مزار این شهید والامقام که به‌صورت ناشناس به خاک سپرده شده بود؛ در محوطه پارکینگ قرار گرفت. آن محل آسفالت و محل توقف ماشین‌های افرادی شد که برای زیارت به امام‌زاده عبدالله می‌آمدند. بعد از مدتی چند تن از اهالی روستا که هیچ اطلاعاتی از فرد تدفین شده در این محل نداشتند، او را در خواب رؤیت می‌کنند که به آنها اعلام می‌کند: «من شهید هستم؛ چرا با من این‌گونه برخورد کرده‌اید؟ و مزارم محل پارک ماشین‌ها شده است». این اتفاق حدود دو سال پیش میان اهالی روستا افتاد که آنها با اطلاع از شهید بودنِ پیکر به خاک سپرده شده؛ محوطه مزار او را از پارکینگ جدا کرده برای او سنگ قبر «شهید گمنام» قرار دادند.

کریم حیدری از بی‌تابی و چشم‌انتظاری اعضای خانواده‌ شهید می‌گوید و ادامه می‌دهد: آن زمان که شهید طالب حیدری به شهادت رسید هنوز امکان تشخیص هویت با آزمایش DNA‌ فراهم نبود. در این مدت بارها به خواب خانواده آمده و عنوان کرده بود: من شهید شده‌ام و جایم اینجاست، اما محل دقیق آن شناسایی نشده بود. ما همه جا را به‌دنبال او می‌گشتیم. نیروی دریایی هم پیگیر مفقود شدن پیکر او بود. از چند سال گذشته که امکان آزمایش DNA‌ فراهم شد من برای این موضوع اقدام کردم تا همه از چشم‌انتظاری در بیاییم. آزمایش در دو مرحله انجام شد تا اینکه شنبه گذشته تماس گرفتند و اعلام کردند که نتیجه این آزمایش با خون بچه‌های شهید مطابقت دارد و مزار روستای امام‌زاده عبدالله متعلق به شهید «طالب حیدری» است.

برادر این شهید تازه شناسایی شده در پایان می‌گوید: بعد از شناسایی بحث انتقال پیکر به ماهشهر مطرح شد و حالا بعد از گذشت 22 سال پیکر برادرم را به این شهرستان منتقل می‌کنیم. شهید دو فرزند دختر داشت و وقتی به شهادت رسید فرزند سومش در راه بود که بعد از شهادت او به دنیا آمد. او هم برادر، هم هم‌رزم و هم باجناق من بود. از  اول شروع جنگ تحمیلی تا آخر آن حضوری فعال در جبهه‌های جنگ داشت و در اکثر عملیات‌ها شرکت می‌کرد. او بارها در عملیات‌ها مجروح شده بود.



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |

 

شهید

 باز هم روزهای آخر سال فرا رسید و من در فکر مادر شهید مفقود الاثری هستم که پسرش حتی یک مزار هم نداره ،تا جوانه گندمی که براش سبز کرده روی سنگ مزار شهیدش بگذاره.

یک سال دیگر گذشت و خبری از یدالله نشد .پدر یدالله آنقدر در فراق فرزند شهید به انتظار نشست و گریست تا نا بینا شد و درگذشت.

حال مادر یدالله بار دیگر امسال به قطعه شهدای گمنام خواهد رفت تا به یاد یدالله سبزه اش را بروی قبور شهدای گمنام بگذراد و به خیال انکه شاید او یدالله باشد با او نجوا می کند.

به راستی انتظار چقدر سخت است...

این انتظار چقدر زیبا در کلام امام خامنه ای عزیز بیان شده است: «چقدر سخت است یک خانواده‌ای مفقودالاثر داشته باشد،

خانواده‌ای که نمی‌دانند جوانشان زنده است یا نه، هر لحظه‌ای برای آنها مثل شب عملیات است، دائم در حال نگرانی‌اند آیا زنده است، آیا شهید شده آیا زنده خواهند ماند آیا او را خواهند دید.

برخی از شهدا آمده‌اند و ای کاش همه آنها به آغوش مادر بازگردند در حالی که می‌آیند در رکاب حضرت مهدی(عج) جهان را پر از عدل کنند.»

امسال فرارسیدن سال نو مصادف است با فاطمیه، این تقارن موجب می شود که ملت ما ان شاالله بتوانند از برکات انوار فاطمی بهره ببرند...

در سال فاطمی برای مادر یدالله دعا کنید تا حضرت زهرا (سلام الله علیها) که تنها زائر فرزندش بروی خاک های مناطق عملیاتی دفاع مقدس است خبری از پسرش به او بدهد...


 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |

طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم

Web Template By : Samentheme.ir

آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شهید قاسم عسسگری وشهدای دیگر..... و آدرس shahidghasem.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.