هروقت دیدی تنها شدی بدون خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش ...
درباره ما

دیروز از هرچه بود گذشتیم و امروز از هرچه بودیم!! آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز!! دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود!! جبهه بوی ایمان می داد و اینجا ایمانمان بوی می دهد!!
نویسندگان
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
طراح قالب
ثامن تم
دیگر امکانات

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


کد سیاه و سفید شدن عکس ها

 

شهید قاسم عسگری
نام پدر : علی جان
تاریخ تولد : 1343/09/12
تاریخ شهادت : 1361/04/23
محل تولد : بهشهر
تحصیلات راهنمایی
عضویت بسیجی
 یگان : لشکر 25 کربلا
محل شهادت : شلمچه ، اصابت گلوله به بدن
تارخ و محل تدفین : 1361/04/26 بهشت فاطمه شهرستان بهشهر

IMG_5179.JPG


http://www.8pic.ir/images/s8ipsloend0aut8sgh03.jpg



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 23 اسفند 1398 |

دعامیکنم در این شب ها و روز های استجابت دعا:

 

حسین ضامن دعاهایت

عباس مشکل گشایت

سجاد مرهم دردهایت

و مهدی زهرا سایبان دلت باشد...

دلت شاد  غمت خاک  ایمانت پاک  

التماس دعا........

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1398 |



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در چهار شنبه 17 تير 1394 |

عراقی ها آورده بودنش جلوی دوربین برای مصاحبه.

قد و قواره اش، صورت بدون مویش، صدای بچه گانه اش، همه چیز جور بود؛

همان طور که عراقی ها می خواستند.

ازش پرسیدند: قبل از اینکه بیایی جنگ چیکار می کردی؟

گفت: درس می خوندم.

گفتند: کی تو رو به زور فرستاده جبهه؟

گفت: چی دارید میگید؟! قبول نمی کردند بیام جبهه؛ خودم به زور اومدم؛ با گریه و التماس.

گفتند: اگر صدام آزادت کنه، چیکار می کنی؟

گفت: ما رهبر داریم؛ هر چی رهبرمون بگه.

فقط همین دو تا سؤال را پرسیده بودند که یک نفر گفت:کات!

با جواب هایش نقشه ی عراقی ها را به آب داد.

 

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در چهار شنبه 17 تير 1394 |

در سپاه، علاوه بر برادران، سه خواهر ایثارگر و شجاع نیز خدمت می کردند که به غیر از فعالیت در امور آموزش و پرورش و بخش جهاد سازندگی شهر بانه، قسمتی از وقت خود را صرف کمک به برادران سپاه می کردند و بازجویی و مراقبت از زندانیان زن را بر عهده داشتند. متأسفانه یک روز، در اثر حادثه ی دلخراشی یکی از این خواهران به شدت زخمی شد و پیکر نیمه جان او توسط «محمود خادمی»(فرمانده سپاه) به بیمارستان انتقال یافت. حدود یک سال از فعالیت این خواهر در شهر بانه می گذشت – اهل تهران بود و نسبت به خواهران دیگر کوشاتر. پس از چند ساعت محمود با چهره ای برافروخته و غمگین به سپاه بازگشت و باحالتی خاص خبر شهادت آن خواهر را علام کرد. البته من در آن روز برای انجام مأموریتی به باختران رفته بودم اما از بچه هایی که در آن صحنه حضور داشتند شنیدم که محمود بعد از اعلام خبر اضافه کرده بود که: «بچه ها من هم دیگر عمری نخواهم داشت، شاید خواست خدا بود که عقد ما در دنیای دیگری بسته شود.» چندی پس از شهادت آن خواهر، محمود نیز در حادثه ی دلخراشی به شهادت رسید.

وبلاگ سبک بالان عاشق

 



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در چهار شنبه 17 تير 1394 |

درسنگرهای به جا مانده از بعثی ها مستقر شدیم، فرصت را غنیمت شمرده و از یکی از برادران، قرآنی را گرفتم و به آن تفأل زدم.

 

سوره ی مبارکه ی فرقان آمد، آیه ی راجع به مرگ زندگی بود و از اینکه مردن و حیات به دست خداوند است.

 

در این موقع موشک یکی از هلی کوپترهای دشمن به سمت سنگر ما شلیک و منفجر شد. تمام گونی های پر از خاک سنگر به سر و روی ما ریخته شد. با اینکه موشک زیر سنگر ما عمل کرده بود، اما به هیچ یک از از ما آسیبی نرسید.

 

_یکی از مشکلات عملیات در هور این بود که دشمن با کمین هایی که در هور ایجاد کرده بود، با کوچک ترین حرکتی که از طرف بچه ها صورت می گرفت، مانند اثر رفت و آمد قایق ها و یا حرکت غواص ها که نی ها را به صدا در می آورد، دشمن پی به حرکت ما می برد. این مشکل در شب های عملیات صد برابر می شد، چون حرکت و رفت و آمد آن همه غواص و قایق قطعاً در هور برای دشمن ایجاد حساسیت می کرد. اما در شب عملیات «عاشورای 4» امداد الهی عجیبی اتفاق افتاد. و آن این بود که همزمان با حرکت غواصان و موج اول (اولین گروه عمل کننده) ناگهان تمامی قورباغه ها و موجودات هور با همدیگر شروع به سر و صدا کرده و حساسیت ها را خنثی کردند!

این امداد عجیب طوری بچه ها را دلگرم کرد که غواص ها – که در مواقع عادی آرام فین می زدند تا در جریان آب تغییر ایجاد نشود – در آب شیرجه می رفتند!



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در چهار شنبه 17 تير 1394 |

  

تـــــرا اینجا و آنجا

هـــر زمان و هر کجــا کشتند

تــــرا در دشنه ای در پشت...ترا در روبه روی شعله ی آتش

تـــرا با ضامن نارنجکی در مشت

تــــرا با تکه هـــای سرب در ســـینه

ترا در زیر شلاقی گزنده،بافته از ســـیم یا خار

ترا در جنگ

                ترا با کینه

                          وحشت

                                 خستگی

                                               آزار

                                                تزویــــر و ریا کشتند

ترا در پادگان هـا،شهر هــــا،سلول هـــا،ویرانه هـــا کشتند

ترا در جنگل انبوه و کوهستان

ترا پایــــیز و تابستان

ترا در آسمـــــان

                       دریا

                           زمـین

                                در ابرهــــا کشتند

ترا در چار فصـــل سال،ترا در چار سمت خاک

ترا در شعر هـــــا

                   تصـــویرها

                             در قصــــه ها کشتند

ترا هرجا که دیدندت همان دم جابجا کشتند

ترا در هـــر زمان و هر کجا کشتند

ترا در ظلمت آییـــنه ها کشتند

ولی در سیـــــنه ها...

هــــــرگز...



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در دو شنبه 15 تير 1394 |

می گفت: روزی در محاصره ی دشمن قرار گرفتم و هر لحظه احتمال می دادم به اسارت درآیم. در آن تنگنا به حضرت حق متوسل شدم و گفتم: «خدایا! نه دوست دارم اسیر دشمن شوم و نه می خواهم مرگم در اثر حادثه ای غیر از شهادت باشد. من فقط عاشق خودت هستم و می خواهم با درک فیض شهادت به لقای تو برسم. پروردگارا! به من فرصت بده از این مهلکه نجات پیدا یابم، همسرم را عقد کنم تا دینم کامل شود، بعد از آن در جوار رحمتت آرام گیرم. خدایا! شهادت هدیه ای است که فقط نصیب خوبان می کنی، مرا نیز لایق این مقام گردان.»

 

 

 

او از محاصره نجات یافت و به مشهد آمد و یک هفته بعد از مراسم عقدمان به منطقه باز گشت و چند روز بعد به شهادت رسید.



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |

در ابتدای جنگ یک دانشجوی  رشته پزشکی ،خودش را از آمریکا به جبهه های جنگ رسانده بود . ودر جبهه کرخه   پا را از خط مقدم عقب تر نمی گذاشت .هرچه  به او اصرار می کردیم  به خط دوم که برای او سنگری  ساخته شده بود  برود تا بتواند بچه هایی را که مجروح می شوند مداوا کند،نمی پذیرفت.در نهایت با اصرار زیاد؛پذیرفت ودر خط دوم مستقر شود.

siq3vg_425.jpg

 

یک روز که با همدیگر صحبت می کردیم  گفت: دوست دارم در نماز صبح در حال سجده به گونه ای شهید بشوم که چیزی از جسم من باقی نماند ،چون در مقابل امام حسین ع که برادرش ابوالفضل آن گونه به شهادت رسید ،خجالت میکشم.چند روز بعد صبحگاهان در حال نماز ودر هنگام سجده خمپاره ای به او اصابت کرد واو را تکه تکه کرد .این خمپاره سفیری بود که او را به بهشت اعلی کشانید.



مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |

آخرین باری که به مرخصی آمده بود،تکیه کلام جدیدی پیدا کرده بود.هر حرفی که می زد جمله این آخر عمریه هم به دنبالش می آمد.یکبار که از این تکیه کلام استفاده کردمادرم گفت:زمانی که شایعه کردند تو وبرادرت به شهادت رسیده اید،به آنها گفتم:من پسرانم را در آتشی فرستاده ام که حتی منتظر خاکستر آنها هم نیستم واین صبر وتحمل در من وجود دارد ،اما شنیدن آن از زبان خودت برایم سخت است.حسین گفت:من شوخی نمیکنم کاملا جدی میگویم.مطمئن باشید این روزها آخرین روزهای زندگی من است ودوازده روز دیگر مرا در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها)تشییع خواهید کرد. گذ

شت اما تاکید حسین روی دوازده روز برایم جای سوال بود.توی خانه نشسته بودم که ناگهان احساس کردم یکی می گویدبرو که حسین منتظر توست.به سمت خانه مادر به راه افتادم .همین که در بازشد ،حسین را دیدم ،تا مرا دید گفت:سلام!برویم؟گفتم :از کجا میدانستی می آیم؟گفت:میدانستم.قبل از رفتن به ایستگاه راه آهن .رفتیم گلزار.بلافاصله حسین رفت سراغ عکس شهید حسن هدایی که به تازگی مفقود شده بود.گفت:دیگر نباید بدقولی کنی.دفعه پیش بدقولی کردی وآبرویم رفت.اما اینبار همه کارهایم را کرده ام .دارم می آیم.باید به قول خودت عمل کنی ومرا ببری..متوجه شدم که حسین با شهید هدایی قول وقرار دارد.حسین رفت وچند روز بعد خبر شهادتش را دادند.زمانی که پیکرش را به قم می آوردند،به اشتباه میرود تهران .به این ترتیب مراسم تشییع پیکر حسین مالکی نژاد دو روز به تاخیر افتاد.روزی که پیکر حسین در حرم حضرت معصومه س تشییع شد ،درست،روز  دوازدهم بود.


مربوط به موضوع : <-CategoryName->
نویسنده amir در شنبه 1 فروردين 1394 |

طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم

Web Template By : Samentheme.ir

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان شهید قاسم عسسگری وشهدای دیگر..... و آدرس shahidghasem.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.